راهکارهای عالی و عمیق اغلب توسط کسانی مطرح میشود که جرئت پرسیدن سؤالات “احمقانه ” رادارند.
نوشته: جی تی مک کورمیک[۱] (بنیانگذار و مدیرعامل اسکرایب مدیا[۲])
ترجمه: زینب نظری طهرانی
کسانی که در سازمان من، سکرایب مدیا کار میکنند را همقبیله مینامیم. یک روز یکی از همقبیلهها مقابل مؤسس شرکت، دو کیسهزباله سیاه را روی زمین گذاشت.
مؤسس شرکت اول به او و سپس به زبالهها نگاه کرد و گفت:”این آشغالها چیست؟” همقبیله جواب داد:”اینها گیرههای کارگاه آموزش نویسندگی است، شما از من خواستید که آنها را برگردانم.”
“در کیسهزباله؟ داری چهکار میکنی؟!” این گیرهها باید به شرکتکنندگان کارگاه داده میشد. قرار نبود در کیسهزباله قرار بگیرند.
عضو جدید قبیله جوابی نداشت.
بعدها من از او پرسیدم “چرا از هیچکس نپرسیدی که گیرهها را باید در چه چیزی بگذاری؟!” او به زمین نگاه کرد و گفت:” نمیخواستم سؤال احمقانه بپرسم.”
برایش توضیح دادم که چیزی به اسم سؤال احمقانه وجود ندارد اما کار احمقانه داریم. “دفعهی بعد سؤال احمقانه را بپرس تا کیسهزبالهها را پشت سر بگذاری.”
ارزش پرسشهای احمقانه
هر پرسشی ارزشی دارد – حتی سؤالاتی که به آن احمقانه میگویند. در یک سازمان پیچیده مثل اسکرایب، ما افراد را تشویق میکنیم که دائماً سؤال بپرسند. این بهترین راه برای این است که مطمئن شویم همه کار ما را متوجه شدهاند.
در ابتدا تعدادی از این کار خودداری کرده و از من میپرسیدند “اگر کسی یک سؤال را مدام تکرار کند چه؟”
من پاسخ دادم:”این هم پرسش خوبی است چون در این فرآیند نیز من چیزی یاد میگیرم. یا من نمیتوانم منظور خود را بهخوبی بیان کنم و یا آن شخص برای یادگیری پاسخ سؤال خود اهمیتی قائل نیست.” هر دو مورد مشکلاتی است که بایستی بدان رسیدگی شود.
پرسیدنسؤالات واضح
بسیاری از رهبران این نکته را فراموش میکنند که اگر چیزی برای شما آسان است بدین معنا نیست که برای دیگران نیز آسان است؛ بنابراین سؤالاتی که احمقانه میپندارید را نادیده میگیرید، زیرا پاسخش را از قبل میدانید. این به معنای احمقانه بودن آن پرسش نیست بلکه تنها نشانگر این است که پاسخ این پرسش برای دیگران واضح نیست.
همهی ما این موقعیت را تجربه کردهایم: در یک کنفرانس یا نشست هستید و کاملاً گیج شدید، سؤال دارید اما نمیپرسید. چرا؟ زیرا شما میترسید که احمق به نظر برسید.
اما یک نفر دیگر دستش را بلند کرده و همان سؤال را میپرسد و شما نفس راحتی میکشید که بالاخره یک نفر این سؤال را پرسید. اگر نمیپرسید چه؟ همه در ابهام به سر میبردند.
قانونی وجود دارد که من همه افراد اسکرایب را تشویق به دنبال کردن آن مینمایم:
هر زمان که سؤالی در سردارید و از ترس احمقانه بودن آن را نمیپرسید تصور کنید که در همان اتاق سه تا پنج نفر دیگر نیز همین سؤال رادارند، فقط سؤال را بپرسید.
یادگیری از سؤالات
بیشتر شرکتهای آمریکایی برای تشویق افراد به پرسیدن سؤالاتشان طراحی نشدهاند. اگر زیاد سؤال کنید اخراج میشوید. ولی ما نه – ما نقطهی مقابل این رویه هستیم. شما ممکن است به خاطر نپرسیدن پرسشهای کافی اخراج شوید.
چرا؟ زیرا ما برای یادگیری ارزش قائلیم و اگر شما سؤالی نپرسید چیزی نمیتوانید یاد بگیرید. برخی از بهترین آموختهها نیز از پرسیدن سؤالات بهاصطلاح احمقانه حاصل میشود.
همقبیلههای ما پاسخهایی دریافت میکنند که کارایی آنها را بالا میبرد و من نیز به بینشی نسبت به مشکلاتی در شرکت دست مییابم که حتی نمیدانستم وجود داشتهاند.
یک مثال ساده میزنم:
اسکرایب یک انتشارات است و طبیعتاً دفتر ما پر از کتاب است. روزی هماهنگکننده عملیاتی ما پرسید:”کتابهای جدید باید کجا قرار بگیرند؟” و من پاسخ دادم:”در قفسهی اتاق کنفرانس بزرگ.”
دو هفته بعد دوباره همین سؤال تکرار شد؛ و د.باره دو هفته بعد.
در اینجا بار اول طرح این پرسش منصفانه بود؛ اما پس از بار دوم و سوم حال نوبت من بود که از هماهنگکننده سؤال بپرسم:” بسیار خب، شما یک سؤال را سه بار از من پرسیدی. مشکلی نیست، سؤال پرسیدن یکی از اصول این شرکت است؛ اما شاید من منظورم را بهدرستی بیان نکردهام. مشکل چیست؟”
او در پاسخ گفت:” قفسه اتاق بزرگ کنفرانس ظرفیت کافی برای همه کتابهایی که بهتازگی منتشرشده ندارد.”
معما چو حل گشت آسان شود. از یک سؤال بهظاهر احمقانه ما مشکلی را پیدا کردیم که از وجود آن بیخبر بودیم (و در مورد هماهنگکننده عملیاتیمان نیز چیزهایی یاد گرفتیم). این ارزش فرهنگی است که در آن امکان پرسیدن هر سؤالی را دارد.
منبع: Entrepreneur
[۱] JT McCormick
[۲] Scribe Media